حسین جان

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر آئینی» ثبت شده است

.

حالا که میروی سفری پر خطر حسین ؛
پس لااقل سه ساله ی خود را مبر حسین ...

پاشیدم آب پشت سر محمل رباب،
با ظرف اشک دیده ی خونین جگر، حسین!

#حسین_جان


  • غلام حسین

.

رخسار تو را مهر جهان تاب ندارد ..

با تو، شب ما حاجت مهتاب ندارد .. !

#عمو_عباس
  • غلام حسین

.

خیر العمل این است که ارباب تو باشی ...
ما هم یکی از مزد بگیران تو باشیم ..

#حسین_جان
  • غلام حسین

.

زارم ز دوری حرم جنت الحسین ؛

شکر خدا نوای دلم یا رضا شده ....


#رضا_جان 

#حسین_جان

+ سید حسین حسینی راد

  • غلام حسین

.

مارا هنری نیست بجز نوکری تو

تا بوده همین بوده و ، تا هست همین است ...


#حسین_جان

  • غلام حسین

.

هرچه دارم همــــــــه ازعطــــر لب مــــــــــــادرم است
عوض قصه به بالیــــــــن ســــــرم گفت :
ح س ی ن


#حسین_جان

  • غلام حسین

.


سقا! بگو که حضرت خالق خودش تو را ..
وقتی که خلق کرد، چه مدت نگاه کرد ... ؟!


#قمر_بنی_هاشم

  • غلام حسین

.

نام ارباب خودش مظهر اسماء خداست ،
ذکر العفو، "حسین جان" بشود، خوب ترست ..


#حسین_جان

  • غلام حسین

شکاف کعبه ثابت کرد بر خلق ..
خدا هم بهر حیدر سینه چاک است !


#هو

  • غلام حسین

رخ پیش از آفتاب مکن عاری از نقاب ؛
ترسم نماز صبح جهانی قضا شود ...


#حسین_جان

  • غلام حسین